محمد پورعسکری/ کارشناس ارشد جامعه شناسی:
چرا ولنتاین ؟ اسفندگان نه؟!
جشن ملی اسفندگان روز عشق، زمین و زن(۵ اسفند)
چند سالی است حوالی ۲۵ بهمن ماه(۱۴ فوریه) که می شود هیاهو و هیجان را در خیابان ها و شهر می بینیم. مغازه های اجناس کادویی لوکس و فانتزی(گل رز و یا دسته گل کوچک، شکلات، کارت تبریک، عطر های ویژه, عروسک خرس، شمع، نامه عاشقانه، قطعات شعر عاشقانه و یا هدیه کوچک که رنگ غالب آن ها قرمز می باشد)غلغله می شود. همه جا از فروشگاه ها و خیابان گرفته تا فضاهای مجازی اسم «ولنتاین» و کادوی روز عشق به گوش می خورد.
ظاهراً اموری که رنگ و بوى فرنگى داشته، نشان بر متمدن و به روز بودن و باکلاسى دانسته ایم و عدم پیروى از آن را نشان بر عقب ماندگى! اما آیا نام جشن ملی «اسفندگان»(سپندارمَذگان) روز گرامیداشت عشق، زمین و زن به گوشتان خورده است؟ اجازه بدهید در ابتدای این نوشتار بگویم که نه تنها به هیچ وجه با ارزش های فرهنگ غربی و سایر ملل مخالف نیستیم، برعکس بر این باورم که فرهنگ همه ی ملت ها ارزش هایی دارد که شایسته ستایش هستند و قطعاً فرهنگ کشورهای غربی و حتی عربی هم از این گونه اند. اما این هرگز به این معنا نیست که ما به ارزش های فرهنگی خودمان پشت پا بزنیم و نابخردانه شیفته ی فرهنگ دیگران شویم. همه جا اسم ولنتاین و کادوی روز عشق به گوش می خورد.
فلسفه نام گذاری ولنتاین
دیگر از هر کسی که در مورد «ولنتاین» سوال کنی می داند که”در سده سوم میلادی که مطابق میشود با اوایل شاهنشاهی ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است به نام «کلودیوس دوم». «کلودیوس» عقاید عجیبی داشته است، از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن میکند.
«کلودیوس» به قدری بی رحم و فرمانش به اندازهای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت. اما کشیشی به نام «والنتیوس»(والنتاین)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری میکرد. «کلودیوس دوم» از این جریان خبردار میشود و دستور میدهد که «والنتاین» را به زندان بیندازند. «والنتاین» در زندان عاشق دختر زندانبان میشود. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق، با قلبی عاشق اعدام میشود. روزی که قرار بود «والنتاین» کشته شود، نامه ای برای تشکر از دختر زندانبان نوشت که با جمله:
“Love from your valentine” خاتمه یافت.
در سال ۴۹۶ بعد از میلاد، «پاپ جلاسیوس»، ۱۴ فوریه را به افتخار او روز «ولنتاین» نامید.
بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق میدانند و از آن زمان نهاد و نمادی میشود برای عشق!
دیگر کمتر کسى است که اگر به دنبال بهانه اى براى ابراز عشق و علاقه به کسى مى گردد؛ در این روز، با تهیه هدایا و کارت پستال هاى مخصوص این روز که کاملاً رنگ و بوى سرزمین و فرهنگ اصلى شان را دارند، خود را به قافله عاشقان روز «ولنتاین»، این رسم آشناى بیگانه نرساند.
ولنتاین در ایران
چند صباحى است که در این دیار با وجود داشتن روز عشق ایرانى با پشتوانه اى بسیار غنى تر و کهن تر از «ولنتاین»، براى ابراز عشق خود، رسمى از بیگانگان به عاریت گرفته شده است. گسترش مراسمى از این قبیل که چندان سنخیتى با فرهنگ جامعه ما ندارد و همچون دیگر رسم ها و مدهاى وارداتى، اغلب مردم(گاهاً حتی بدون اطلاع از ریشه و فلسفه آن) تنها اجراکننده محض آن هستند، به عنوان یک مساله اجتماعى- فرهنگى مطرح است. البته این مساله تنها خاص «ولنتاین» نیست و به قول معروف “تا بوده همین بوده!”.
شاید دیگر «Thanks» را با لهجه غلیظ آمریکایی و «Merci» را با لهجه غلیظ فرانسوی بیشتر از سپاسگزاریم و «Hi» و «Hello» را بیشتر از درود و سلام و «Bye» و «Good Bye» را بیشتر از بدرود و خداحافظ و… به کار می بریم و همیشه داشتن رنگ و بوى فرنگى امور مختلف زندگى مان را نشان بر متمدن و به روز بودن و باکلاسى دانسته ایم و عدم پیروى از آن را نشان بر عقب ماندگى! و آنقدر جذب آیین و رسوم و مناسبات زندگى غربیان شده ایم که گاه در پى افراط در این تقلید کورکورانه و ظاهرى، به نسخه اى به مراتب غربى تر از خود غربیان بدل شده ایم. در حالى که نسبت به فراموشى آداب و رسوم و آیین هاى ملى و مذهبى خود هیچ واهمه اى نداریم.
«اسفندگان» یا «سپندارمذگان»
شاید کمتر ایرانى از وجود روز عشق در ایران باستان و برگزارى جشنى براى بزرگداشت این موهبت، آن هم نه با قدمت سه قرن پیش از میلاد رومیان، بلکه از بیست قرن پیش از میلاد! اطلاع داشته باشد؛ شاید کمتر ایرانى بداند روز اسفند از ماه اسفند(پنجم اسفندماه) با نام «اسفندگان» یا «سپندارمذگان»، روز عشق ایرانیان است. یعنى چند روز بعد از روز «ولنتاین» و زمانى که شهر پس از پشت سر گذاشتن چندین روز متفاوت، تقریباً به روال عادى برگشته است و مردم، بى خبر و بى تفاوت، فارغ از تب و تاب روز عشق فرنگى! آن را عادى تر از روزهاى دیگر سپرى مى کنند. نه دیگر از هدایاى مخصوص ابراز عشق و محبت خبر است و نه تکاپوى مردم براى ابراز عشق، مهرورزی و برگزاری جشن. غافل از اینکه این روزها، همان روزى است که احساس نیاز به آن و جای خالى اش، آن ها را سخت مجذوب جشن سایر فرهنگ ها نموده است. فلسفه بزرگداشت این روز به عنوان روز عشق، به این صورت بوده است که در ایران باستان علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. به عنوان مثال روز اول «روز اهورا مزدا»، روز دوم، «روز بهمن»(سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم، «روز اردیبهشت» یعنی بهترین راستی و پاکی که باز از صفات خداوند است، روز چهارم، «روز شهریور» یعنی «شاهی و فرمانروایی» که خاص خداوند است و روز پنجم، روز «سپندار مذ» بوده است.
واژه ی فارسی «اسفند» یا «سپندارمذ»، از واژه ی پهلوی «سپندارمد» و اوستایی «سپَنتَه آرمَییتی»، برگرفته شده است.
روز اسفند در ماه اسفند،«اسفندگان» یا «اسپندارمذگان» نام دارد که(در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفندماه و در تقویم جدید ایرانی که شش ماه اول سال، سی و یک روز حساب می شود، شش روز به جلو آمده و دقیقاً مصادف می شود با بیست و نه بهمن ماه، یعنی چهار روز پس از ولنتاین فرنگی) روز جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. «سپندارمذ» لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان «اسپندارمذ» را به عنوان نماد عشق می پنداشتند. پسوند «گان» هم به معنی جشن است و در نتیجه «سپندارمذگان» به معنی جشن روز زن و زمین است.
مردان هواپیما و زنان موتور هواپیما هستند
در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگى فراوان ترى است، که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند. اگر مردان بدنه هواپیماى خوشبختى اند، زنان موتور آن هستند، که پیکره بى موتور و موتور بى بدنه هیچ کدام به تنهایى به اوج سعادت نمى رسند. «زرتشت»(پیامبر آریایی) خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند، نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد. از دیدگاه وى همه انسان ها(زنان و مردان) داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند و خوشبختى همسران جوان را در زندگى زناشویى در این مى داند که هر یک بکوشند تا در راستى از دیگرى پیشى جویند.
در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت که در ماه مهر، «مهرگان» لقب می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه «سپندارمذ» یا «اسفندارمذ» نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم «اسفندارمذ» نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند. به علت اهمیت زمین و زن، روز پنجم هر ماه موسوم است به «اسفندارمذ». آخرین ماه سال نیز به همین نام است که از ویژگی باروری و زایندگی زمین سرچشمه گرفته است. ایرانیان روز «اسفندارمذ» از ماه اسفند را جشنی به نام «اسفندگان» می گرفتند. یا به قولی جشن زن می گرفتند. و این است که «ابوریحان بیرونی» در هزار سال پیش در این باره می گوید: “اسفندارمذ فرشته ی موکل بر زمین است و نیز بر زن های عفیف رستگار و شوهردوست و خیرخواه …”. در زمان گذشته این ماه، به ویژه این روز، عید زنان بوده است و در این عید مردان به زنان بخشش می نمودند و هنوز این رسم در اصفهان و دیگر شهرهای شهرهای ناحیه ی مرکز و غرب ایران باقی مانده است.
«مردگیران» یا «مژگیران»
در جای دیگر آورده شده است که در این روز زنان بر تخت پادشاهی می نشستند و فرمان می راندند، همه ی کارها نیز به دست مردان و پسران انجام می گرفت.
این جشن همراه با آداب رسوم و تشریفاتی ویژه برگزار می شد. نخستین جشنی که در این روز برگزار می شد جشن «مردگیران» یا «مژگیران»(به معنای هدیه گرفتن از مردان) بوده است، به این معنا که زنان از مردان خود هدیه ای می گرفته اند. این جشن ویژه ی زنان و به مناسبت تجلیل و بزرگداشت از آنان برگزار می شود. جشن «اسفندگان»، یادمانی بسیار کهن از اسطوره های زایش و باروری است. با توجه به منابع موجود دانسته می شود که «اسفندگان» در ایران باستان، نه روز زن به مفهوم مطلق و امروزی آن، بلکه روز گرامیداشت زمین بارور و همتای انسانی آن یعنی بانوان بوده است. به عبارت دیگر منظور از زن، همسر است و نه جنسیت آن.
ابوریحان بیرونی نیز در نقل آیین های جشن، از زن به عنوان همسر یاد می کند و جنسیت زن را در نظر ندارد. آیین هایی نیز که امروزه در بسیاری از نقاط دور و نزدیک میهن برگزار می شود، همگی در پیوند با روابط عاطفی و مهر آمیز همسران است و ارتباطی با جنسیت زنانه ندارد. منابع موجود نشان می دهد که جشن «اسفندگان»، مانند بسیاری از دیگر جشن ها و آیین های ایرانی در انحصار هیچ یک از اقوام یا ادیان ایرانی نیست و به تمامی از پدیده های طبیعت و روابط انسانی برگرفته شده و متعلق به همگی مردمان ایرانی با هر گرایش قومی یا دینی است. این جشن هنوز هم با نام «اسفندی» در بسیاری از نواحی مرکزی ایران، همچون اقلید، کاشان و محلات برگزار می شود و زنان در این روز، برای خوشنودی ایزدبانوی پشتیبان باروری خود، آشی نیز می پزند که به نام همین جشن، «آش اسفندی» نامیده می شود. این آیین در روستاهای پیرامون کاشان، همچون «نَشَلج»، «اِستَرک» و «نیاسر» در نخستین روز اسفندماه برگزار می شود.
فرهنگ خودمان را بهتر بشناسیم
اطلاع داشتن از فرهنگ های سایر ملل بسیار عالی و والاست، ولی نشناختن فرهنگ خود و مرعوب شدن در برابر فرهنگ های دیگر کاری ناپسند و نابجاست. در واقع ما نمی خواهیم همچون عربستان(ممنوعیت فروش گل رز در عربستان در آستانه روز ولنتاین) و یا کویت(مخالفت با برگزاری جشن های روز ولنتاین در کویت) به مقابله مستقیم برویم، بلکه از طریق آشنایی با فرهنگ ملی والای خودمان و شناساندن و معرفی آن، جلوی هجوم نادرست فرهنگی را بگیریم.
ولنتاین پاسخی است بر یک نیاز
بسیارى از صاحب نظران با قایل شدن کارکرد براى پدیده هاى فرهنگى و اجتماعى مانند «ولنتاین»، بر این باورند که جشن «ولنتاین» پاسخى است به یک نیاز؛ نیاز به شادى و یکى از اصلى ترین دلایل رواج گسترده این جشن را در جامعه، محدود بودن روزها و مناسبت هاى شادى مى دانند. به عقیده «شیخاوندى»(جامعه شناس): “اگرچه این رسم برگرفته از یک سنت اروپایى، آمریکایى است، اما در کشور ما به دلیل اینکه روزهاى شاد بسیار کم است، جوانان روز«ولنتاین» را جشن مى گیرند” و به دنبال این نیاز، برگزارى «ولنتاین» و بزرگداشت مهر و محبت را ابتکار خود جوانان مى دانند.
در تایید این مساله، «دکتر سیدحسن حسینى»، جامعه شناس و استاد دانشگاه نیز در مورد علت گرایش جوانان به چنین مراسمى، با اشاره به «قرار گرفتن در یک وضعیت جهانى» معتقد است: “اگر مراسم سرور محدود شود، نمى توان توقع داشت که چنین جامعه اى به دنبال جشن ها و اعیاد سایر جوامع نرود” و اظهار مى دارد که مطمیناً در آینده نزدیک، بسیارى از جشن هاى مسیحى(غربى) وارد جامعه ما مى شود. به خاطر اینکه ما نه تنها چنین مراسمى را ایجاد نکرده ایم، بلکه مراسمى را که براى ابراز شادمانى داشتیم نیز، محدود کرده ایم. این موضوع نه تنها تبعات نا مطلوب اجتماعى و افسردگى را به دنبال دارد، بلکه باعث مى شود عوامل شادی آفرین فرهنگ هاى دیگر، مثل مد و… وارد جامعه شود. «محمدعلى الستى» نیز مى گوید: “به دلیل اینکه ما نتوانسته ایم عناصر فرهنگى خود را براى جوانان به روز و جذاب کنیم، جوانان به این فرهنگ ها روى آورده اند”. وى می گوید: “ترویج الگوهاى بیگانه با ضرورت هاى کشور ما سازگار نیست ولى در صورتى که فرهنگى جذابیت داشته و قابلیت گسترش در کشورهاى دیگر را داشته باشد، رواج مى یابند؛ در غیر این صورت در کشور خود نیز به دست فراموشى سپرده مى شوند”. این جامعه شناس تاکید مى کند: ” اگر فرهنگى با روحیات نسل جوان سازگار باشد، مورد استقبال قرار خواهد گرفت”. قدرخانى در مقاله اى دراین خصوص مى نویسد: “ایرانیان تنها مردمى هستند که در تمام افسانه ها، اساطیر و داستان هاى ملموس و غیرملموس دور یا نزدیک، شادمان ترین مردم شناخته شده اند. ایرانیان قدیم براى تولد هرماه و روز و هفته خود جشنى داشتند که همه به یکدیگر مهر مى ورزیدند. شاید به همین دلیل، ایران کشور آیین مهرورزى نام گرفته است”. با این همه مناسبت و بهانه براى شاد بودن و مهرورزى، که همگى نشان از فرهنگ، نحوه زندگى، خلق و خوى ، فلسفه حیات و کلاً جهان بینى ایرانیان باستان دارد، باز، «ولنتاین» را براى شادبودن و عشق ورزى بر می گزینیم.
چرا ولنتاین در ایران فراگیر شده است
اما در ایران، چرا «ولنتاین» این شانس را داشته است که طی چند سال گذشته خود را بر فرهنگ ما تحمیل کند؟ شاید نقش رسانه های گروهی داخلی و خارجی در این میان نادیده گرفته شود. اما حقیقت این است که اگر این رسانه ها به ویژه شبکه های ماهواره ای فارسی زبان خارج کشور و یا دوستان وبلاگ نویس، آن قدر که در مورد «ولنتاین» سخن می گویند و می نویسند، یک دهم آن هم در مورد «مهرگان»، «تیرگان»، «اسفندگان» و… سخن می گفتند، امروز جوانان ایرانی که تشنه ی جشن و شادی هستند، این چنین به آیین های بیگانه دل نمی باختند.
در چنین شرایطی اگر مسولان کشور صلاح می دیدند و اجازه می دادند تا جشن های باستانی و ملی ایران آزادانه در میان همه ی مردم کشور به ویژه جوانان فراگیر شود، ضمن این که یکی از سنت های زیبای ایرانی حفظ شده بود، زمینه برای نفوذ اندیشه ها و سنت های بیگانه به کشور فراهم نمی شد و «ولنتاین» به راحتی جای خالی جشن «اسفندگان» را در دل جوانان ما پر نمی کرد.
فرهنگی ایرانی، فرهنگ شاد زیستن است
آرى، واقعیت فراموش شده هم همین است که فرهنگ اصیل ایرانى، فرهنگ شادزیستى، شادباشى، شادگویى و شادخورى است؛ و در یک کلام، فرهنگ جشن و شادمانى است. «جشن هاى ۱۲گانه»، «آیین هاى نوروزى»، «جشن سده»، «گاهنبارهاى»، «جشن تولد خورشید»(یلدا) و هزاران مراسم دیگر ، خود موید پیوند عمیق و دیرینه فرهنگ این مرز و بوم با جشن و شادى است.
برای فهم بهتر موضوع، میتوان به تحقیقی که توسط اساتید «دانشگاه الزهرا» صورت گرفته است اشاره نمود. ۸/۵۲ درصد از پاسخگویان این پژوهش را دختران و زنان جوان ۲۵-۱۵ تهرانی تشکیل میدادهاند. براساس این تحقیق، ۹/۹۰ درصد از جوانان، روز «ولنتاین» را میشناختند و فقط ۸/۷ درصد از آنها با این مساله آشنایی نداشتند. بر اساس نظر پاسخ دهندگان، اگر چه برگزارکنندگان روز «ولنتاین» معتقد بودند که این سنت ریشه در فرهنگ غرب دارد، امّا بر این باورند که این مساله قابل استفاده در سراسر دنیا است.
با ولنتاین چه باید کرد
ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلاً جهان بینی ایرانیان باستان است. از آنجایی که ما با فرهنگ باستانی خود نا آشناییم، شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است. چه بهتر است خودمان و مسوولان با مطرح نمودن این جشن ها و بیان فلسفه آن ها، به گونه ای درست از فرهنگ مان حفاظت کنیم و جلوی هجوم فرهنگی سایر فرهنگ های نا آشنا را بگیریم، در حالی که ما خود فرهنگ قوی و پر باری داریم.